نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی
موضوع: کتاب
درست می شنوم؟! دارد به سمت من می آید؟!این صدای پای اوست؟!
آه؛ نه، آن رفیق قدیمی باز هم بی توجه به من گذشت.رد شد و بازهم به آن یار مهربان توجهی نکرد.
درست است که از او گلگی دارم اما هرچه باشد او از فرزندان دوست من است!دوستی که هرروز به سراغم می آمد. چرا فرزندان او و فرزندانشان اینگونه مرا فراموش کرده اند؟خودش که آنقدر بی معرفت نبود!
من که به او بدی نکردم؛کردم؟!
پس چرا اینقدر تنها و بدون اعتماد به نفس شده ام؟اینقدر گوشه گیر و منزوی؟.
مگر غیر از آن است که اگر دهان بگشایم در مقابل علمی که دارم حتی پس از اینهمه پیشرفت در علم همه در مقابلم سر خم میکنند؟مگر غیر از آن است که تا چندی پیش بهترین یار دوستم بودم؟
میپرسید دوستم کیست؟میگویم.
انسان،بشر،آدم و یا هرچیز دیگری که شما میگویید!
اما به نظر من برعکس اینکه از مهر و محبت این دوست چیز ها شنیده ام او هیچ محبتی ندارد. تازه فراموشکار نیز هست.
چرا که این من بودم که با هرورق از خاطرات درون وجودم نهال علم اورا درختی کردم که هر شاخه آن پر از میوه و هر میوه ای پر از رگهای علم و دانش شد؟
انگار نه انگار که تمامی پیشرفت بشر در علم و فناوری،تاریخ و جغرافیا و در فلسفه،همه و همه مدیون منی است که سالها همه را مانند رازی درون خود نگه داشتم بی آنکه حتی یک کلمه از آن را فراموش کنم؟
به اوبگویید برگردد؛انسان را میگویم.
چراکه من هنوز منتظر بازگشت آن دوست قدیمی هستم؛همانی که یارش بودم.
نویسنده: فروغ رحمانی
دبیرستان: عصمتیه
نام دبیر: خانم قربانی
درباره این سایت