نگارش دهم جانشین سازی
موضوع: ستاره
از شب های ابری بدممی آید ، آخر تو را نمی توانم ببینم . امشب ، برای من آن چنان کش آمده که انگار سالهاست در انتظار دیدن چشمانت هستم . ولی سوالم این است ، آیا تو هم همین حس را داری ؟
یک شب که داشتی از میان آسمان شب، ستاره ای برای خیره شدن انتخاب می کردی ، من از شدت هیجان ، ضربان قلبم بالا رفت و آن چنان درخشیدم که دیده شوم ، لحظه ای که چشمت به من افتاد . تازه فهمیدم این همه مدت دنبال چه چیزی بودم . نگاهت به من خیره ماند . من همچنان بدنم داع بود و صدای قلبم را می شنیدم و تو . و تو نور قلبم را می دیدی . آن شب در چشمامت تنها یک کلمه موج می زد و می رقصید ، دلم نمی خواهد ان را بیان کنم ، بگذار در دلم مانند رازی باقی بماند تا هر وقت که دلتنگش شدم بخوانمش .
آن شب فهمیدم که مرا دوست داری . شبهای دیگر من منتظر تو ماندم و تو باز به ملاقاتم امدی ، تو مرا انتخاب کرده بودی . از تو ممنونم که ماندی و ستاره ای کوچک را در دلت نشاندی . یک شب که داشتی درباره ی باران شعر می نوشتی ، من نگاهت می کردم وآرزو کردم کاش باران ببارد ! تا تو شادمان گردی نمی دانستم در آسمان جای ستاره هاست یا باران ؟ ناگهان ابرهای سیاه آمدند و لشکرشان را گستردند و تو قطره های باران را با نگاه مخملی ات نوازش کردی و حدس زدم مرا فراموش کردی و این غیر ممکن است مرا از یاد برده باشی ؟!
به هر حال بی صبرانه منتظرم تا باران بند بیاید ، ابرها کنار بروند و دوباره با صدای قلب تو همصدا شوم .پس امشب را با لالایی باران در رویاها یت سیر کن .من نیز امشب را در انتظار دیدنت سپری می کنم.
نویسنده: زهرا کاظمی
دهم فتو گرافیک
هنرستان راهیاننور، ساری
دبیر : خانم خلیلی
درباره این سایت